Connect with us

بام نت

صدای بی صداها … نویسنده متن بهنیا رجب زاده

حادثه

صدای بی صداها … نویسنده متن بهنیا رجب زاده

یه مرد.

شاید بیست ، سی ، چهل و خورده‌ای ساله.

با یه مدرک خاک‌خورده، یه دل پُر و …

صبحاش فرق چندانی با شباش نداره؛

فقط خورشید بالا میاد تا یادآوری کنه که هنوز هیچ‌کاری نیست،

هیچ راهی باز نشده.

 

دیروز یه آگهی دید: «به یک نفر نیازمندیم»

خندید…

یه خنده تلخ که تهش بغض داشت، مثل قهوه‌ای که فقط تلخیش مونده باشه.

 

کسی نیست ، همه رفتن

چون دوستش نداشتن دیگه،

چون دیگه نمیتونست زنده بمونه توی مرده‌ای که نفس می‌کشید.

 

 

تنها موند.

یه خونه‌ ی کوچیک، یه لیوان لب‌ پَر، و دیواری که بیشتر از خودش گریه کرده.

 

گاهی شب‌ ها با دیوار حرف میزنه.

گاهی هم با خودش.

بعضی وقتا فکر می‌کنه صداها واقعین،

ولی می‌دونه که نیستن.

فقط تنهایی انقدر بلند شده که صدای خودش شده.

 

رفیقاش یا رفتن، یا غرق شدن.

یکی تو مواد، یکی زیر قرض، یکی تو افسردگی.

و اون مونده، با یه خروار خاطره و یه مشت سرزنش.

 

روزی صد بار از خودش می‌پرسه:

من کی شکست خوردم؟

 

زندگی، دستشو گذاشت رو شونه مرد و آروم گفت: تمومه؟

 

پدرش میگه مرد باید بسازه.

مادرش فقط نگاه می‌کنه و اشک می‌ریزه.

خواهرش تو خونه‌ی مردم کار می‌کنه،

برادرش تو یه کارخونه با نصف حقوق مونده، چون می‌ترسه اونم نداشته باشه.

 

و این مرد،

هنوز زنده‌ست،

اما نمی‌دونه برای چی.

 

 

این قصه یه نفر نیست.

قصه‌ی هزاران نفره.

قصه‌ی یه نسل که با رویا بزرگ شد،

و با واقعیت دفن شد،

بی‌صدا، بی‌تابوت، بی‌تسلیت.

 

یک ایران و یک داستان…

 

نویسنده متن و گردآورنده بهنیا رجب زاده

 

قطعه عمو نوروز اثر استاد شهرام ناظری

Continue Reading
ئەمانەش بخوێنەرەوە

بیشتر بخوانید حادثه

To Top