روایت معصومه سلیمانی ، زنی لُر که سالهاست صدایش را برای عدالت بلند کرده.
امروز در ویدئویی میگوید: سهم مردم در این کشور یا گلوله است یا اعدام.
این جمله، نه شعار است و نه اغراق؛ تنها توصیف واقعیِ وضعیتی است که برای مدتها بر مردم تحمیل شده است.
او میگوید: «شاکی من دادسرا است.»
این یعنی پروندهای بدون شاکی خصوصی؛ یعنی اتهامی که از جنس انتقام سیاسی است، نه عدالت قضایی.
وقتی میگویند پروندهات «امنیتی» است و هیچ حقی نداری، معنایش روشن است: قانون برای خاموش کردن صداها به کار میرود، نه برای برقراری عدالت.
اما آنچه این روایت را تکاندهندهتر میکند، این جمله است:
«همانهایی که من را تهدید به قتل و تجاوز کردند، همانهایی که لباسهایم را در اعتراضات پاره کردند، حالا باید به من درس اخلاق بدهند.»
این فقط تناقض نیست؛ اتهامی است مستقیم به ساختاری که خشونت را اعمال میکند و سپس ادعای «اصلاح اخلاقی» دارد.
تحقیر، شکنجه، تهدید و سپس اجبار به «کلاسهای اخلاق»
وقتی دستگاهی که باید قانون را اجرا کند خود شاکی شود، وقتی تهدیدکنندگان در مقام معلم اخلاق بایستند، وقتی عدالت در دست اجراکنندگان خشونت تعریف شود، دیگر نامش سیستم قضایی نیست؛ نامش سرکوب سازمانیافته است.
معصومه سلیمانی ، این زن لُر نماد یک فرد نیست؛ نماد حقیقتی است که هرچه تلاش میکنند پنهان بماند، دوباره از دل ظلم و سرکوب بیرون میزند.
صدای او یادآوری میکند که این شکاف میان مردم و قدرت هر روز عمیقتر میشود، و هیچ سازوکاری قادر نیست با تهدید و پروندهسازی آن را پر کند.
او با صراحت میگوید: «ما مردم با آنها یکی نیستیم»
و این جمله، واقعیتی است که با هیچ حکم، هیچ بازداشت و هیچ کلاس اجباری قابل پاک کردن نیست.
سخن معصومه سلیمانی تنها اعتراض یک زن نیست؛ صدای زخمی است که سالهاست بر پیکر ملت لُر نشسته است.
ستمِ او، تجربهای فردی نیست، بلکه امتداد همان نادیدهگرفتنها، همان تحقیرهای فرهنگی و همان سرکوبهایی است که بارها علیه مردم لُر تکرار شده است.
در بسیاری از بحرانها و اعتراضها، ملت لُر نه فقط در خط مقدم فقر و محرومیت که در خط مقدم گلوله، بازداشت و بیصدایی هم بوده است؛ اما روایتهایشان کمتر دیده شده، کمتر منتشر شده و بیشتر سانسور شده است.
وقتی زنی لُر از تهدید، شکنجه، تحقیر و خشونت سخن میگوید و همان عاملان خشونت امروز بازجوی او هستند، این فقط ظلم به یک فرد نیست؛ این بازتاب رفتار سیستماتیک با مردم لُر است ؛ مردمی که همیشه استوار و شریف بودهاند، اما در ساختار رسمی کمترین حق را داشتهاند.
این زخمها تصادفی نیستند؛ بخشی از بیعدالتی مزمن و ساختاری علیه یک ملتاند.
صدای او، صدای یک زن لُر است که سکوت نکرد؛ و پژواکش صدای همه لرهایی است که سالهاست در برابر تبعیض، تحقیر و سرکوب ایستادهاند.
گردآورنده و نویسنده متن : بهنیا رجبزاده